کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

دلم میخواست امشب اشک چشمم را خبر می‌کرد            دلم میخواست دستم خاک عالم را به سر می‌کرد

دلم میخواست امشب پایم از ماندن حذر می‌کرد            به قبرستان دلگیر ابوطالب سفر می‌کرد


دلم می خواست خیس از گریه‌های ابرها باشم

دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم

بهشتی باز هم از جنس خاکی نازنین آنجاست            مزار پاره‌های قلب ختم المرسلین آنجاست

یقینا قطعه‌ای از جنّت حق در زمین آنجاست            چرا که مرقد خاکی اُمُّ المؤمنین آنجاست

شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را

به بانویم خـدیجه عرض کردم تا سلامم را

سلام ای مادر اسلام، ای خانوم، ای بانو            سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو

سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو            سلام ای مظهر یا حیّ و یا قیّوم ای بانو

تو حی و زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است

تو قـیّـومی و با تو پرچم اسلام پاینده است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که اشتباه است زیرا هم وزن شعر مخدوش شده است و هم اینکه مرقد ام البنین در بقیع و مرقد حضرت خدیجه در قبرستان ابوطالب است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یقینا قطعه‌ای از جنّت حق در زمین آنجاست           چرا که مـرقـد خاکی اُمُّ البـنـین آنجاست

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای داده به عـفّت شرف و نام خدیجه            ای بسته بطوفت فلک احرام خدیجه

ای هـمـسر پـیـغـمـبر اسـلام خدیجه            ای عصمت حق فاطمه را مام خدیجه


ای ختم رسل را ز شرف نور دو دیده

پیـش از شب بعـثت به محمّد گـرویده

ای بر تو سلام آمده از داور هستی            بگـذشته در آئـین نبی از سر هستی

دل داده و دل بُرده ز پیغمبر هستی            زیبد که بخوانند تو را مـادر هستی

الحق که خدا، هستی خود را به تو داده

اُمُّ الّـنـجـبـا، فـاطـمه زهـرا به تو داده

اسـلام ز امـوال تو سـرمـایه گرفته            دین در کـنف عزّت تو سایه گرفته

توحـید ز اخلاص تو پیـرایه گرفته            اخلاص ز حُسن عملت پایه گـرفته

هـمّـت سر تـسلـیم به دیـوار تو سـوده

پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده

تو در دل سختی به پیـمبر گرویدی            هر بار بلا را به سر دوش کشیدی

بر یاری اسلام به هر سوی دویدی            بس زخم زبان‌ها که ز کفّار شنیدی

ای قامت مردان جهان خم به سجودت

ای تکیه‌گه خـتـم رُسُل نخـل وجـودت

ای مکّه ز خاک قـدمت خُـلد مخـلّـد            ای عصمت معـبود و امید دل احمد

اسلام به پا خواست و گـردید مـؤیّد            از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد

تا حـشـر خلایـق که خـدا را بپـرستند

مرهـون فـداکاری و ایـثـار تو هـستند

تـنها نشدی هـمـسر و دلـدار محـمّد            در سخت‌ترین روز شدی یار محمّد

در شدّت غم گشتی تو غمخوار محمّد            پـیـوسـته دلـت بود گـرفـتار محـمّـد

در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ

باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ

آن‌روز که افتاد خـزان در چمن تو            پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو

تا بـوی گـل احـمـدی آیـد ز تـن تـو            شد جـامـۀ پیـغـمـبـر اکـرم کـفـن تو

با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد

بـی‌مـادری فـاطــمـه، تـنهـائـی احـمـد

بردار سر از خاک و ببین همسر خود را            بنگر هدف سنگ سر شوهر خود را

بازآ و ببین اشک فشان دختر خود را            برگیر به بر دختر بی‌مادر خود را

بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است

برخیز که بی‌مادری فاطمه زود است

برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه            خانه شده غـمخانه، ای بانـوی خانه

بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟            بی‌تو شده از هر مژه‌اش سیل روانه

پـیـغـمـبر اکـرم ز غـمـت زار بگـرید

خـون است دل فـاطـمه مگـذار بگرید

ای جامۀ احـمد کـفـنت بر بدن پاک            کن بهر حسینت به جنان جامه ز غم پاک

تو بر سر دست نبی و او به سر خاک            سر تا به قدم چون گل پرپر شده صد چاک

«میثم» ز غـم نور دو عـین تو بگوید

تا صبح قـیامت ز حـسیـن تو بـگـویـد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه عصمت مختص ۱۴ معصوم است بیت زیر تغییر داده شد

ای داده به عصمت شرف و نام خدیجه            ای بسته بطوفت فلک احرام خدیجه

بیت زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب سکت وزن شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

در شدّت غم گشتی غـمخوار محمّد            پـیـوسـته دلـت بود گـرفـتار محـمّـد

برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه            خانه شده غـمخانه، ای بانـوی خانه

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست           روشنی‌اش به جهان روشنی بی‌همتاست
مدح او را نتوان گفت ز بس که والاست           هرچه گوییم فقط عرض ارادت ازماست


مـام اسلام و هـمـان مـادر کـلّ دنـیاست
هـمۀ نـور وجـودش ز وجود زهـراست

هـر چه دارد هـمه در راه حبـیـبش داده           یار بیـمار، که هـستی به طـبـیـبـش داده
ثـروتش را که به مـولای غـریبـش داده           حـق بر او لایحـۀ دلخـوش سیـبـش داده

عطر زهرا و حسین و حسن از حضرت اوست
بَه چه پاداش کرم نزد کریمان نیکوست

او که خـود در هـمه ایّـام بـمـانـد بـر جا           رفت تا دلـبـر خـوش نـام بـمـانـد بر جا
رفـت و از او غـم و آلام بـمـانـد بـر جا           سوخت چون شمع که اسلام بماند بر جا

پـا بـه پــا هــمــره دلــدار ز غــم آزرده
یک تـنـه تـوشۀ او را به حـرا مـی‌بُـرده

هست اسلام اگر یکسره از بودن اوست           همه از بخشش او آن همه فرمودن اوست
دین که آسوده شده حاصل فرسودن اوست           لحـظۀ دادن جـان لحـظۀ آسـودن اوست

انـبـیـا در ره دین گر چه نـتـیـجـه دارند
هـر چـه دارند ز ایـثـار خـدیـجـه دارنـد

حال بـیـنـید چرا هـمـچو گـلـی پـژمـرده           حـاصل غـربت یـار است اگـر افـسـرده
رنـج بـسـیـار به هـمـراه پـیـمـبـر بُــرده           بس گرفـتـنـد بر او جـملۀ زن‌ها خورده

که تو از چه شده‌ای همسر این مرد یتـیم
غافـل از اینکه دلـش بود پی عـشق قدیم

عـاقـبـت در ره دلــدار فـدا شـد جـانـش           با دل زخـمی و خـونـبار فـدا شد جانش
بعد از او فـاطـمه بر یـار فدا شد جانش           وای بـیـن در و دیـوار فــدا شـد جـانـش

مـادر فـاطـمـه در راه پـیـمـبـر جان داد
دخترش فاطمه هم در ره حـیدر جان داد

بر تو استبـرق زیـبای جـنان گشت کـفن           آن چه جبـریل بـیاورد همان گشت کفـن
کـربلا بر نوه‌ات خون روان گشت کفن           بـوریـایی به تن شـاه زمـان گشت کـفـن

هـر چه غـم گـشـتـه به پـا در عـالـمـیـن
نیـست والله غـریـبـانه‌تـر از داغ حـسین

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم»بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن و آهنگ شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مـادر اسلام و هـمان مـام تـمام دنـیاست          هـمۀ نـور وجـودش ز وجود زهـراست

ثروتش را که به مولای عالم غریبش داده          حـق بر او لایحـۀ دلخـوش سیـبـش داده

که تو از چه شده‌ای همسر این مرد یتیم          غافـل از این دلـش بود پی عـشق قـدیـم

مـادر فـاطـمـه در راه پـیـمـبـر جان داد          دخـتـرش نـیـز در راه حــیـدر جـان داد

هـر چه به پـا گـشـته غـم در عـالـمـیـن          نیـست والله غـریـبـانه‌تـر از داغ حـسین

زبانحال حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا سـایـۀ تـو بر سـر دردانـۀ من است            این خانه، ای رسول خدا خانۀ من است

دل شوره‌ام برای غریبیِ فاطمه است            این خود دلیل اشک غریبانۀ من است


مـــادر نــدارد و نـگــرانــم بــرای او            بنگر سرش چگونه روی شانۀ من است

وقتی عروس می‌شود این نور چشم من            آیـا کـسی مـلازم ریـحــانـۀ مـن اسـت

نُه سـاله می‌رود به سوی خـانـۀ عـلی            نُه سالِ بعد شعـله به کـاشانۀ من است

گویا کسی به خـانۀ من شعـله می‌کـشد            آتش مگـر حریف به پـروانۀ من است

اِنسـیّه را به کوچه مگر خـار می‌کـنند            سیـلی مگر نـوازش جـانـانۀ من است

ای دخـتـرم بـرای عــلـی آبـرو گـذار            یـاریِ او دعـای صـمـیـمـانۀ من است

اَمّن یجیب بر لب من نقـش بسته است            ذکـر عـلـی دوای طـبـیـبـانـۀ من است

مـی‌مـیـرم و فـدای رســول خـدا شـوم            جـبـریـل هـمکلامِ حکـیـمانۀ من است

پـیــراهـن رســول خــدا را بـیــاوریـد            این هدیه بر عـطای فقـیرانۀ من است

این پیـرُهن به هـفت کـفن بر تـنم کنید            زیرا گـریز روضۀ غـمخانۀ من است

آیا حـسیـنِ من کـفـن از بـوریـا شـود؟            این اولین عـزا به عـزاخـانۀ من است

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عزای حضرت حوا، عزای هاجر شد            عزای مـریم عـذرا، عـزای کـوثـر شد

بگـو به کعـبـه لـبـاس سیـاه بر تن کن            بگو به مکه که چـشم تو تا ابـد تر شد


به جـبـرئـیل بگو آیـه آیـه نـوحه کـنـد            که نوحه خوان مصیبت، خود پیمبر شد

غـبـار غـصه بر آئیـنـۀ رسول نشست            و سر به جیب عزا ذوالفـقار حیدر شد

دل نـبـی که شکـست از غـم ابوطالب            غـمـی رسید که این داغ دو برابر شد

چه روزها که زنان قریش طعنه زدند            به دخـتری که به دُرِّ یتـیـم همـسر شد

میان آنهمه تکـذیب شهر، ایمان داشت            زدند سنگ، اگر بر رسول، سنگر شد

شـد اولـیـن زن تـاریـخ که گـل اسـلام            به عطر اشـهـد تـوحـیـد او معـطر شد

تمام هـسـتی خـود داد تا به لطف خـدا            بـه مــادر هـمـۀ اهـل بـیت مــادر شـد

نـبـود تـا که بـبـیـنـد عـروسـی زهــرا            چـقـدر غـربت بی مادری فـزونتر شد

نبود تا که ببـیـند چه زود یـاس بهشت            به رنگ سرخ شهادت رسید و پرپر شد

نـبـود تـا که بـبـیـنـد، شـهـیـد دخـتـر او            مــیــان آتـش دیـــوار و آتـش در شــد

نبود تا که ببـیند ز ضربه‌های غـلاف            کـبـود بـازوی آن بـضعـۀ پـبـمـبـر شد

نبود تا که ببیند چو لاله غرق به خون            گـلـوی تـشـنـۀ شبـیـر و لعـل شبّـر شد

نبود تا که ببـیـند که بـوسه گـاه رسول            میان گودی خون بوسه گاه خـنجر شد

نـبـود تا که ببـیـنـد ز تـیـر حـرمـلـه‌ها            چگـونه غـرق تـبـسّم علی اصغـر شد

کــنـار تــربـت او آفــتـاب مـی‌ســوزد            کسی که بر سر اسلام سایه گـستر شد

اگرچه دور، از آن تربتم، ولی دل من            کـنـار قـبـر غـریـبـانـه‌اش کـبـوتـر شد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

نظم را نام تو لبریز از فصاحت می‌کند           شعر زیر سایه‌ات، کسب سعادت می‌کند

از خـدا بر تو سـلام آورد جبـریـل امین           بر درت پیک خدا عرض ارادت می‌کند


مــادر صدیـقـه و صدیـقـۀ امّـت تـویـی           طاهری و دین ز تو کسب طهارت می‌کند

در هـجـوم وحـشی زخـم زبـان ابـتـران           دامن پـاک تو کـوثـر را روایت می‌کـند

در بهشت از قصر مروارید داری خانه‌ای           خاک راهت سرمه در چشمان جنّت می‌کند

قـافـله در قـافـله سرمایه دادی... عاقبت           کـاروان تو محبّت را تـجـارت می‌کـنـد

چله‌ای خرما رساندی در حرا اما رسول           در عوض سیب بهشتی با تو قسمت می‌کند

پیشتر از دیگران دین تو کامل گشته بود           تا که قـلـبت با غـدیـر نور بیعت می‌کند

بـر سـر سـجــادۀ اســلام تـو اول زنــی           که نـمـازی آسـمـانـی را اقـامت می‌کـند

شمع سان، لب بسته، میسوزد ز داغ غربتت           قبر خاکیّ تو را هر کس زیارت می‌کند

در رثایت شعـر می‌گوید امیـرالمـؤمنین           اشک پیغـمـبر ز داغ تو حکایت می‌کند

مجـلس خـتـم تو را ای برتـرینِ اُمّهـات           با دلی محزون به پا ختم رسالت می‌کند

داغ تو، مرگ ابوطالب، شده غم روی غم           چشم قرآن گریه بر این دو مصیبت می‌کند

رفتی و دیگر ندیـدی دشمن پیمان شکن           حمله با آتش به سوی بیت عصمت می‌کند

رفتی و دیگر ندیدی بین آن دیوار و در           دخترت، خود را مهـیای شهادت می‌کند

رفتی و دیگر ندیـدی کـربلا بر نیـزه‌ها           سـورۀ فجـر شـما قـرآن تـلاوت می‌کـند

رفتی و دیگر ندیدی زیر بـاران عطش           شیر خـواره کودکی اتـمام حجت می‌کند

رفتی و دیگر ندیدی خـیمه‌های تشنه را           سیلی و کعبه نی و بیداد، غارت می‌کند

رفـتی و دیگر ندیدی دست های بسته‌ای           با عزیزان تو صحبت از اسارت می‌کند

رفتی و یک روز می‌آیی و خواهی دید که           طالب حـق شـما بـر پـا قـیـامت می‌کـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن حضرت خدیجه تغییر داده شد

شمع سان، لب بسته، میسوزد ز داغ غربتت           قبر ویران تو را هر کس زیارت می‌کند

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است بیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

رفتی و دیگر ندیدی زیر بـاران عطش           کودک شـشـماهه‌ای اتـمام حجت می‌کند

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

همیشه با امینِ خود، امینی راستین بوده است            خدیجه بهترین بانویِ ختم المُرسلین بوده است

تمامِ ثروت‌اش را نذرِ دین مصطفی کرده            چراکه تشنۀ این چشمۀ شورآفرین بوده است


بپرس از حمزه و عمّار و یاسر خوب می‌دانند            خدیجه بانیِ اسلام در این سرزمین بوده است

فقـط او حافـظِ شأنِ امیـر المؤمنیـن باشد            فقط او لایقِ عنوانِ اُمّ المومِنین بوده است

خـدا آیه به آیه بر دِلش بخشید کوثـر را            و بی‌شک سوره کوثر برایش دِلنشین بوده است

خدیجه دختری دارد، پیمبر مادری دارد            علی هم یاوری دارد مگر بهتر از این بوده است؟

چه چیزی بهتر از این که علی دامادِ او باشد            که تنها آرزویش روزهایِ واپسین بوده است

خدیجه رفت امّا پاسخِ این شهر سیلی شد            به باورهایِ مردی که خودش یعسوبِ دین بوده ست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تمامِ ثروت‌اش را نذرِ چشمانِ محمّد کرد            چراکه تشنۀ این چشمۀ شورآفرین بوده است

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : احمدجواد نوآبادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش            او که سرتا پا شده محـو صفات دلـبرش

شـد مسـلـمـانِ نـگـاه رحـمـة لـلعـالـمـین            قبل از آنی که بخوانـد آیـه‌ای پیـغـمبرش


شأن او بنگر، سلام از ذات حق می‌آورَد            تا که از معراج می‌آید به خانه همسرش

هرچه زن‌های عرب زخم زبانش میزدند            بیـشتر از قبل‌ها می‌شد به احـمد باورش

میرود اسلام تا اوج آن زمان که می‌شود            ثروت بانـو و تـیغ مرتضی بال و پرش

اشهد انَّ علی را گفته چون قبل از غدیر            اسـوۀ عـالـم شد ایـمان ولایت محـورش

پاک تر از او نبوده پس خـدا می‌خواسته            پرورش یابَد در آغوش خدیجه کـوثرش

مادر زهراست اُمُّ المومنین، شاعر بگو            کـوری چــشـم تـمـام دشـمـنـان ابـتـرش

تا قـیـامت زیـر دین مـادری هستـیـم که            مـادری کرده برای اهـل عـالم دخـترش

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر دم به آخـرین سخنت گـریه می‌کنم            یـاد غـروب و زخـم تنت گریه می‌کنم

یکـدم بـیا ببـیـن که فـتـادم ز پا حسین            دائـم به غـصه و محـنت گریه می‌کنم


پـیـراهـنت به سـیـنـه گـرفـتم بیا بـبین            بر خون روی پیـروهنت گریه می‌کنم

یـادم نمی‌رود که چه دیـدم به قـتـلگـاه            با یـاد دست و پـا زدنت گریه می‌کـنم

در زیــر آفـــتــابــم و یــاد تــن تــوأم            از طرز زیر و رو شدنت گریه می‌کنم

شد بوریا کـفـن به تن نعـل خـورده‌ات            هر لحظه من، بر آن کفنت گریه می‌کنم

کی می‌رود، ز خاطر من مجلس شراب            بر چـوب دشمن و دهنت گریه می‌کنم

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : روح الله پیدایی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سائـلـی بیـچـاره‌ام در بین راه افـتاده‌ام            بی‌کس و تـنها شدم بی‌سـرپـناه افتاده‌ام

باید امشب گریۀ سیری کنم بر حال خود            بی‌حـیایی کرده‌ام در قعـر چاه افتاده‌ام


هر چه دادی آبرویم در عوض هر روز و شب            آبـرویت بُرده‌ام حال از نگـاه افـتاده‌ام

دردسرشد این دو چشمی که به هرجارفته است            دیگر از حال دعا و اشک و آه افتاده‌ام

بر زبان گفتم تو را میخواهم اما در عمل            هِی دلت خون کردم و در اشتباه افتاده‌ام

ناله‌هایم بین روضه بی‌اثر مانده ز بس            بعـد هـیأت هـا دوباره در گـناه افتاده‌ام

خسته‌ام از این گرفتاری ببین شرمنده‌ام            در بغل گیرم که من بی‌تکیه گاه افتاده‌ام

چارۀ کارم فقط راهی شدن تا کربلاست            بـاز یاد آن حـریـم و بـارِگـاه افـتـاده‌ام

خواب دیدم از دم باب الحسین بر سر زنان            رفتم و با گریه پائـین پای شاه افتاده‌ام

وای از آن لحظه‌ای که خواهری ناله زده            بی‌بـرادر در میـان یک سـپـاه افـتاده‌ام

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آنجا که خشکی هست دیگر چشم تر نیست            عصیان که باشد مرغ دل را بال و پر نیست

ظلمت چـنان اطـراف قـلـبم را گـرفته            که ربّـنـا یـا ربّـنـایـم کـارگـر نـیـسـت


بر وعـده‌هـایی که به تو دادم، نـمانـدم            آه ای خـدا، نخـل امیـدم بـارور نیست

دلـواپـسم امشب نگـیـری دست من را            جز تو کسی فریادرس بر رهگذر نیست

محصول عمرم جز تباهی نیست چیزی            شرمنده‌ام، در کوله‌بارم جز ضرر نیست

این بـار هـم راهـم بـده در خـانـۀ خود            گرچه برایت بودنم جز دردسر نیست

هم‌چون گذشته شور و حالی نیست در من            آهی که دارد سینۀ من شعـله‌ور نیست

کـاری نـکـردم با نـمـاز و روزه‌هـایـم            اعمال من بر آتـشِ قهـرت سپر نیست

دنـیا چه کـرده بـا دل زارم، که دیگـر            مثل شهیدان بنـده‌ات اهل سحـر نیست

در این حـرم که خوب‌هـایت آرمیـدنـد            ذکری به غیر از واحسینا خوب‌تر نیست

بینِ مقـاتـل گـشـتـم و فـهـمـیدم این را            آهی شـبـیـهِ آهِ زیـنب پُـرشـرر نیـست

غیر از برادرها که بر نیـزه نشـسـتند            دیگر کسی از حال خواهر باخبر نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و به جهت انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد، فراموش نکنیم که خداوند همیشه بوده و هست و رهگذر نیست بلکه این ما هستیم که رهگذریم!!

دلـواپـسم امشب نگـیـری دست من را            جز تو کسی از این حوالی رهگذر نیست

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این توبه را اگـر نـپـذیری کجا روم            دست مرا اگر تو نگـیری کجا روم

گـر نگـذری ز روی سیـاه جـوانـیم            مـوی سپـید بر سر پیـری کجا روم


محـتاج توست بند به بند وجـود من            با این همه بسـاط فـقـیری کجا روم

روزی اشک اگر ندهی میکشی مرا            لب تشنه در هوای کویری کجا روم

من را بخـر که بنده شاه جهان شوم            جـز کـربلا برای اسیـری کجا روم

جانم بگیر و عاشقی‌ام را زمن نگیر            عشق حسین را که بگیری کجا روم

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : علی علی بیگی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

خـسـته‌ام از هـمه اِبـرازِ پـشـیـمانـی‌ها            می‌خورم چوب از این تَـرکۀ نادانی‌ها

هرچه پُل پشت سرم بود خرابش کردم            حال من ماندم و این وسعت ویرانی‌ها


قـفـس نفس مرا از نفـس انداخته است            بال و پَـر بـسـته‌ام و هـمـدمِ زنـدانی‌ها

عُمرِ من سر شده و معصیت اندوخته‌ام            بنـدِ پـایـم شده این بی‌سـر وسامـانی‌ها

گوشِ من کَر شده و غرقِ گناهان شده‌ام            با خودش برده مرا سیـل هـوسرانی‌ها

پایِ این تـوبۀ من مُهر قـبولی نخـورد            ضـامنـم گـر نـشـود شـاهِ خـراسـانی‌ها

: امتیاز

مناجات ماه رمضان و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

جـنـسِ تَـرَکـها روی لبها فرق دارد            لـبـهـای مـا با لَـعْـلِ آقـا فـرق دارد

مـا پـای سفـره آبْ می‌نـوشـیم آری            پس روضه‌ها با روزۀ ما فرق دارد


لب تـشنـه‌ایم اما نَه در بینِ بـیـابـان            حتماً عطش در حُرمِ صحرا فرق دارد

آتـش اگـر افـتـاده بر جـان و تن ما            لب تشنه جـنگـیـدن خدایا فرق دارد

لب تشنه و زخمی به میدان رفت ارباب            وقتِ عطش سینه زدن‌ها فرق دارد

هربار می‌افـتاد می‌گـفـتـند… حمله            آیا غـمَـش با داغ زهـرا فـرق دارد

ای روزه‌دارِ روضه‌خوانْ اشک من و تو            روزی کـه بـرگـردد آقـا فـرق دارد

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

وقتی گـنـاهان خـودم را می‌شـمارم            با نا امیدی دست خود بر سر گذارم

با کـوه عـصیان آمدم دستم بگـیری            تـرسـی به دل دارم، ولی امـیـدوارم


وقت گـنه، حس می‌کـنـم تـنها ترینم            اما خـدا در وقـت تـوبـه در کـنـارم

انـگـار می‌گـوید شـتر دیـدی ندیدی            می‌گوید این را غم مخور من رازدارم

تا اینکه خـالی می‌شوم از بارِ تـقـوا            با گـریه بـرگـردد دوبـاره اعـتـبارم

می‌دانم این را علت بخشیدنم چیست            حتماً سفارش کرده من را چشم یارم

این یا الهی را دعـایش بر لب آورد            تا هست من هـم بـنـده پـروردگـارم

من نوکری هستم که اربابم حسین است            گـشـتـه مـدال نـوکـریـش افـتـخـارم

هر وقت بودم باب میل حـیِّ سبحان            دیدم گره خورده به فرش روضه کارم

خشنود چون باشد ز من ارباب خوبم            حـتـماً به دنیا و به عـقـبا رستگـارم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین ابیات زیر کنید.

وقتی گـنـاهان خـودم را می‌شـمارم            با نا امیدی دست خود بر سر گذارم

آبی که از سر بگذرد کاری است مشکل            تـرسـی به دل دارم، ولی امـیـدوارم

مناجات ماه رمضانی با خداوند

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

خـبـر آمـد کـه بـهــار دل مـا آمـد بـاز            مــژدۀ کـم شـدن فـاصـلـه‌هـا آمـد بـاز

از لـب عــرش خـداونــد نـدا آمـد بـاز            بـنـدگـان مـاه خـدا، مـاه خـدا آمـد بـاز


من که پابند هوس‌ها و گـناهم چه کنم؟

ندهـد گر که خـداونـد پـنـاهم چه کـنم؟

خبر آمد که کریم آمد و در وا‌شده است            سفره پرداز قدیم آمد و در وا‌شده است

اسم رحمان و رحیم آمد و در وا‌شده است            ماه قـرآن عـظیم آمد و در وا‌شده است

آی مردم! به خـدا ربِّ رحـیـمی داریم

تـوبـه آریـد، خـداونـد کـریـمـی داریـم

ای که بخشندۀ هر جرم و گناهی، العفو            به پشـیـمان شدگـان نیز پـناهی، العـفو

من پشـیـمان شده‌ام؛ نیم نگـاهی، العفو            یــا الــهـیّ و الـهـیّ و الـهـی، الـعــفـو
سـائـلی را به سر سـفـرۀ خود راه بده

من گـدای توأم ای حضرت الله، بده!-

یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست            بچه‌ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست

گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست            تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست

بـاز بـا روضۀ اربـاب، مرا بخـشیـدند

ذکر من شد عطش و آب، مرا بخشیدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا کلمۀ باز در مصرع دوم یعنی اینکه نعوذ بالله خداوند غالباً در به روی گنهکاران باز نمی کند

من که پابند هوس‌ها و گـناهم چه کنم؟          نـدهـد یـار اگـر بـاز پـنـاهـم چه کـنم؟

بیت زیر به دلیل عدم رعایت ردیف و قافیه که رکن اصلی شعر است تغییر داده و اصلاح شد

اسم رحمان و رحیم آمد و در وا‌شده است          درد عصیان مرا خویش مداوا شده است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به لبـم خـورد کمی آب، مرا بخـشیـدند          ای فـدای لـب اربـاب، مـرا بخـشـیـدند

مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نگاهم کن! نمی‌خواهم به حالِ زار برگردم           به آن ایـامِ نـفْـس-آلـودۂ تـبـدار بـرگـردم

رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا           مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم


تمام عمر سربارت شدم! امروز می‌خواهم؛           شبـیه مهـزیـارت در لـباسِ یـار برگردم

تو برمیگردی از غیبت اگر من از گناهانم           به سمتِ خیمه‌ات با حالِ استغفار برگردم

بنفسی أنتْ؛ یعنی نفْسِ بیداری که از لطفش           اگر وقت سحر غافل شدم، افطار برگردم

نبـینم ردّ اشکت گوشۀ پرونده‌ام باشد           اگر که حال و روزم میدهد آزار؛ برگردم

به چشمانت تعهّـد داده‌ام پایِ دعای عهد           که بیش از پیش با اخلاص، پایِ کار برگردم

خودت یادم بده چشم انتظاری را و بعد از این           حواست بیشتر باشد به من؛ نگذار برگردم!

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : رضاباقریان نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌شود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر            هست اما بخـشـش تو از گـناهم بیشتر

بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها            دور شد از خانه‌ات اینگونه راهم بیشتر


احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا            می‌کِشَد آتش مرا این سوز و آهم بیشتر

معصیت می‌آورم، آب و غذایم می‌دهی            می‌چکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر

کوله بـارم از گـناهـم پُـر شد، اما آمدم            باز هم این بار از تو عذرخواهم بیشتر

دارم از زهرا ز دست خود خجالت می‌کشم            شرمسار از روی تو رویِ سیاهم بیشتر

چند وقتی می‌شود آواره بودم، باز هم            چـادری خـاکی مرا داده پـناهـم بیشتر

زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود            یک نگاه مـادرم شد تکـیه گاهم بیشتر

: امتیاز

مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یک قدم میآیم و صدها قدم یارم شوی            با هـمـه نـاقـابـلی آقـا خـریـدارم شوی

نیست گهگاهی حواسم با تو پس در غفلتم            لیک از رحمت همیشه تو نگهدارم شوی


با بدیهایم تو میسازی و میخوانی مرا            خود دهی حال توسل، خود خریدارم شوی

این منم مثل همیشه شرمگین و سر به زیر            این تـویی مثل همیشه آبـرودارم شوی

هر زمان با جان و دل خواهان دیدارت شوم            گرچه نشناسم تو را بانی دیدارم شوی

قـافـلـه میآیـد و مـاه مـبارک میرسد            خود مگر با روضۀ ارباب سالارم شوی

ای نگاه رحمتت در قلب ما یاد حسین            با محـبـتهای اربـابـم هـوادارم شوی

خواهری میگفت اطرافم نمانده مَحرمی            کو نگاهت تا پناه چشم خونبارم شوی؟

مادری میگفت میسوزم میان شعلهها            زینـبم بشـتاب در آتش پرستارم شوی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و همچنین پرهیز از قافیۀ تکراری بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نیست گهگاهی حواسم با تو پس در غفلتم            در کـمال بی‌خـیالی ناگهان یارم شوی

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : ناشناس نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

با جرم و عصیانم بُکا را دادم از دست            یعـنی کـلـید خـیـرهـا را دادم از دست
تحسین یک عدّه مرا در عُجب انداخت            رفـتـم پی مـردم خـدا را دادم از دست


چندی‌ست که سجـاده را بازش نکردم            چندی‌ست که حال دعا را دادم از دست

مسـتی بعد از معـصیت دارم! نه توبه            از بس گنه کردم حیا را دادم از دست
دیگر مناجات سحـرهـایم به هم خورد            آن لحـظه‌های باصفا را دادم از دست
نـابـاب‌هــا دور بـر من را گـرفـتــنــد            بـودن کــنـار اولـیــا را دادم از دسـت
تا مـیـهـمان حـضرت عـبـدالعـظـیـمـم            اصلا که گفته کربلا را دادم از دست؟!
بـا قـد خـم آقـا ز مـیـدان آمـد و گـفـت            زینب!عموی خیمه‌ها را دادم از دست
با بچـه‌ها رخـت اسیـری را بـپـوشـیـد            دیگـر عـلـمـدار شـما را دادم از دست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گریم نـمـیگـیـرد!بکـا را دادم از دست           یعـنی کـلـید خـیـرهـا را دادم از دست

غزل مناجاتی با خداوند

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

روی خوشی نشان بده این روسیاه را            از شـب زده دریـغ نـکـن نـور مـاه را

بیـنـای ظـاهـری شـدم و کـور مطلـقـم            وقـتـی بـدست نـفـس سـپـردم نگـاه را


بـاشـد بـزن! ولی نکـنـد رد کـنـی مـرا            بـیـچـاره‌ام! نـگـیـر ز من سـرپـنـاه را

گرچه هـمـیـشه دیـر به دیـر آمدم ولی            از مـن مـگــیـر در زدن گــاه گــاه را

دیـدنـد مـانـده‌ام وسط راه و رد شـدنـد            تو سـربه راه کن من گم کـرده راه را

دیگر قطار عمر به پیری رسیده است            باید به تـوبه طی کـنم این ایـستگاه را

هرجا طرف حساب تویی سود با من است            کــوه گــنــاه دادم و دادی تــو کــاه را

خیلی هـوائـیـم! نـفـسـم بند کـربـلاست            امـضــا بــزن اجــازه دیــدار شــاه را

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار            دید عمه جان به دور خودش یک سپاه را

: امتیاز